أَخراج
اخراج بر وزن افعال به معنی خروج ها ست که این خروج هارا در آخرالزمان به وقوع می پیوندد و از نشانه های ظهور است. که از جمله این خروج ها می توان به خروج های ((دجال ، سفیانی ، سیدحسنی ، سید خراسانی ، شعیب بن صالح ، شیصبانی ، عوف سلمی و یمانی))
به ادامه مطلب توجه کنید
خروج دجال
«دجّال» در زبان عربي به معناي «آب طلا» و طلا اندود کردن است و به همين علت، افراد بسيار دروغگويي که باطل را حق جلوه ميدهند «دجّال» ناميده ميشوند. [1] .
دجّال ستمکاري است که در آخِرُالزّمان، مردم را گمراه خواهد کرد و در هر سه دين يهوديت، مسيحيت و اسلام مطرح شده است. [2] گاهي افرادي در هر سه جامعه ديني ميگويند: دجّال تولد يافته و زنده است.
در روايات فراواني از خروج «دجّال» به عنوان نشانه ظهور و در برخي ديگر از آن به عنوان يکي از «اَشْراطُ السَّاعَة» ياد شده است. اين نشانه، در کتابهاي اهل سنّت از نشانههاي برپايي قيامت دانسته شده [3] ؛ ولي در منابع روايي شيعه از آن به عنوان حادثهاي مقارن ظهور حضرت مهديعليه السلام ياد شده است. [4] .
در مورد اصل دجّال، چند احتمال وجود دارد:
يک. دجّال، نام شخص معيني نيست و هر کسي که با ادعاهاي پوچ و بياساس و با توسل به حيلهگري و نيرنگ، در صدد فريب مردم باشد، دجّال است. اينکه در روايات از «دجّال»هاي فراوان سخن به ميان آمده اين احتمال را تقويت ميکند.
پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله فرموده است: «لاتَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّي يَخْرُجَ المَهْدِيُّ مِنْ وُلْدِي وَلايَخْرُجُ الْمَهدِيّ حَتَّي يَخْرُجَ سِتُّونَ کَذَّاباً کُلُّهُمْ يَقُولُ أَنَا نَبِيٌّ» [5] ؛ «قيامت، برپا نميشود، تا وقتي که مهديعليه السلام از فرزندانم قيام کند و مهديعليه السلام قيام نميکند، تا وقتي که شصت دروغگو خروج کنند و هر کدام بگويد، من پيامبرم».
در روايات، از اين «دجّال»ها و دروغگويان فراوان نام برده شده است، در بعضي دوازده و در برخي سي، شصت و هفتاد دجّال آمده است. [6] .
از ميان اين «دجّال»ها، فردي که در دروغگويي، حيلهگري و مردم فريبي سرآمد همه دجالان و فتنهاش از همه بزرگتر است، نشانه ظهور مهديعليه السلام و يا برپايي قيامت است. بر اين اساس دو نوع دجّال هست: يکي همان دجّال حقيقي و واقعي است که پس از همه «دجّال»ها ميآيد و ديگري گروهي شياد و دروغگويند که دست به فريبکاري، تحميق و گمراهي مردم ميزنند.
پيامبر اکرمصلي الله عليه وآله ميفرمايد: «پيش از خروج دجّال، بيش از هفتاد دجّال خروج خواهد کرد». [7] .
حقيقت داستان دجّال، بيانگر اين واقعيت است که در آستانه هر انقلابي افراد فريبکار و منافق - که معتقد به نظامهاي پوشالي گذشته و حافظ سنتها و ضد ارزشهايند - براي نگهداشتن فرهنگ و نظام جاهلي گذشته، همه تلاش خود را به کار ميگيرند و با سوء استفاده از زمينههاي فکري و اجتماعي و احساسات مردم، دست به تزوير و حيلهگري ميزنند تا آنان را نسبت به اصالت و تحقّق انقلاب و استواري رهبران آن، دلسرد و دو دل کنند و با شيطنت، آنان را به کژ راهه برند!
در انقلاب جهاني حضرت مهديعليه السلام، چنين خطري پيشبيني شده است و از آنجايي که اين انقلاب از همه انقلابهاي تاريخ بزرگتر و گستردهتر است، خطر فريبکاران دجّال صفت نيز به مراتب بيشتر و گستردهتر است. در آستانه ظهور، آنان همه تلاش خويش را به کار خواهند گرفت که مردم را فريب دهند و آنها را نسبت به نتيجه آن دلسرد و نااميد سازند و بالاخره از پيروزي حتمي آن جلوگيري کنند!
البته در اين احتمال ميتوان گفت: ممکن است يکي از آن دجّالها - صفات زشت در او بيشتر از همه متبلور است - نشانه ظهور باشد.
دو. احتمال دوم آن است که فردي معيّن و مشخص، به عنوان «دجّال» دردوره غيبت - با همان ويژگيهايي که براي وي بيان شده است - خروج ميکند و مردم را به انحراف ميکشاند.
برخي با استناد بعضي از روايات او را زنده ميدانند. براي مثال گفته ميشود او در زمان حضرت رسول اکرمصلي الله عليه وآله موجود بوده و تا زمان خروج زنده خواهد ماند. [8] .
نگراني مردم از دجّال بدان اندازه بود که خليفه دوم هنگام فتح شام، از علماي اهل کتاب درباره دجّال پرسيد. پس نام دجّال نزد افراد و جوامع ديني پيوسته مطرح بوده است و برخي از کتابها و فيلمها نام «دجّال» بر خود دارند. «دجّال» لقب دغلبازي است که نزد يهوديان «آرميلوس» و نزد مسلمانان «صائدبن صيد» ناميده ميشود. [9] .
اصل داستان «دجّال» در کتابهاي مقدس مسيحيان نيز آمده است در انجيل واژه «دجّال» بارها به کار رفته و از کساني که منکر حضرت مسيح باشند و يا «پدر و پسر» را انکار کنند، به عنوان «دجّال» ياد شده است:
«دروغگو کيست؛ جز آنکه مسيح بودن عيسي را انکار کند. آن دجّال است که پسر و پدر را انکار کند». [10] .
طرفداران احتمال دوم به اين روايت نيز استناد کردهاند: اصبغ بن نباته از حضرت عليعليه السلام پرسيد: يا اميرالمؤمنين! دجّال کيست؟
آن حضرت فرمود: «دجّال صائدبن صائد (صيد) است. بدبخت کسي است که او را تصديق کند و خوشبخت آن است که او را تکذيب کند. از شهري بر آيد که آن را اصفهان نامند از دهي که آن را يهوديه گويند. [11] چشم راستش ممسوح و چشم ديگرش بر پيشاني است و مانند ستاره صبح ميدرخشد، در آن نقطه عَلَقهاي است که با خون در آميخته است. و ميان دو چشمش نوشته است: «کافر» هر خواننده و بيسواد آن را ميخواند. در درياها فرو ميشود و آفتاب با او ميگردد. مقابل او کوهي از دود و عقبش کوهي سپيد است که مردم تصور ميکنند طعام است. در زمان قحطيِ سختي خروج ميکند. در حالي که بر حمار سپيدي سوار است. هر گام حمارش يک ميل است و زمين منزل به منزل زير پايش نَوَرديده شود و بر آبي نگذرد جز آنکه فرو رود تا روز قيامت. به آوازي که همه جن و انس و شياطين - در شرق و غرب - عالم آن را ميشنوند، فرياد کند: اي دوستان من! نزد من آييد. منم آنکه آفريد و تسويه کرد و تقدير کرد و رهبري نمود. منم پروردگار شما.
دشمن خدا دروغ ميگويد!
او يک چشمي است که غذا ميخورد و در بازارها راه ميرود. به راستي که پروردگار شما نه يک چشم است، و نه غذا ميخورد، نه راه ميرود و نه زوال دارد! و برتر است خدا از اين اوصاف؛ برتري بزرگي. آگاه باشيد! بيشترِ پيروانش در آن روزگار ناپاک زادگانند و صاحب پوستينهاي سبز! خداوند او را در شام بر سر گردنهاي که آن را «افيق» نامند - به دست کسي که عيسيعليه السلام پشت سرش نماز ميخواند - هنگامي که سه ساعت از روز جمعه گذشته باشد - خواهد کشت. آگاه باشيد بعد از آن، حادثه بزرگ و قيامت کبري باشد. [12] .
سه. برخي نيز اين احتمال را مطرح کردهاند که مراد از «دجّال» همان سفياني است که درکتابهاي اهل سنّت بيشتر به عنوان «دجّال» و در کتابهاي شيعي به عنوان سفياني آمده است. [13] البته اين احتمال مردود است.
چهار. دجّال، کنايه از کفر جهاني و سيطره فرهنگ مادي بر همه جهان است. برخي از اهل نظر، اين احتمال را تقويت کرده و همه ويژگيهايي را که براي دجّال بيان شده، با ويژگيهاي استکبار برابر دانستهاند.
«استکبار» به معناي واقعي، دجّال است که خود را قيّم ملتها ميداند و با تکيه به ثروت انبوه و قدرت عظيم، در همه جاي زمين دخالت ميکند و همه را به زير سلطه خويش ميآورد. [14] .
در منابع اهل سنّت عمدتاً سخن از کشته شدن دجّال به دست حضرت عيسيعليه السلام است. [15]
خروج سفياني
پيش از قيام حضرت مهديعليه السلام مردي از نسل ابوسفيان در منطقه شام خروج ميکند و با تظاهر به دينداري، گروه زيادي از مسلمانان را فريب ميدهد و بخش گستردهاي از سرزمينهاي اسلامي را به تصرف خود در ميآورد. او بر مناطق پنجگانه - شام، حمص، فلسطين، اردن، قنسرين و منطقه عراق - سيطره مييابد و در کوفه و نجف، به قتل عام شيعيان ميپردازد و براي کشتن و يافتن آنان جايزه تعيين ميکند. [1] .
از روايات استفاده ميشود مدت حکومت او نه ماه است. [2] سفياني، با اين که از خبيثترين و پليدترين مردمان است؛ ولي همواره ذکر «يا رب يا رب» بر زبانش جاري است. [3] .
وي آن گاه که از ظهور حضرت حجّتعليه السلام با خبر ميگردد، با سپاهي عظيم به جنگ وي ميرود. وي در منطقه «بيداء» (بين مکه و مدينه) با سپاه امامعليه السلام برخورد ميکند و به امر خدا، همه لشکريان وي - به جز چند نفر - در زمين فرو ميروند و هلاک ميشوند. [4] ( خسف به بيداء)
از روايات استفاده ميشود خروج سفياني از نشانههاي حتمي ظهور است [5] ؛ ولي اين که سفياني کيست و چه ويژگيهايي دارد و چگونه خروج ميکند و... چندان روشن نيست. از برخي روايات استفاده ميشود: نام وي عثمان بن عنبسه [6] و از خاندان ابوسفيان است که در دوره غيبت خروج ميکند. البته برخي اين احتمال را مردود و سند آن روايات را ضعيف دانستهاند. [7] .
در برخي از روايات از امامعليه السلام در مورد نام سفياني پرسيده شد و آن حضرت از بيان آن خودداري کردند؛ [8] حال آنکه اگر نام وي مشخص بود، دليلي نداشت که از بردن نام وي خودداري کند.
برخي معتقدند: سفياني فرد مشخصي نيست؛ بلکه فردي است با ويژگيهاي ابوسفيان که در آستانه ظهور حضرت مهديعليه السلام به طرفداري از باطل، خروج ميکند و مسلمانان را به انحراف ميکشاند.
اينها در بيان نظر خود ميگويند: در حقيقت، ابوسفيان، به عنوان سر سلسله سفيانيان، سمبل و نماد پليدي است او غارتگري بود که با رباخواري، زورگويي و چپاول اموال مردم، ثروتهاي هنگفتي به چنگ آورده بود و از راه فريب و استثمار تودههاي ستم کشيده و ترويج خرافات و دامن زدن به نظام طبقاتي جاهلي، قدرت فراواني داشت.
ابوسفيان، به عنوان سردمدار شرک و بت پرستي و سرمايه داري طاغوتي، هر نوع حرکت و جنبشي را که دم از عدالت، برادري و آزادي ميزد، دشمن شماره يک خود ميدانست و با قدرت تمام در برابر آن به مبارزه بر ميخاست. [9] .
بر اساس اين ديدگاه سفياني، فردي است با اين ويژگيها که در برابر انقلاب بزرگ و جهاني حضرت مهديعليه السلام خروج ميکند و تلاشهاي فراواني براي رودررويي با آن به عمل ميآورد.
بنابراين، در حقيقت سفياني يک جريان است، نه يک شخص. سفياني جريان باطل در بستر تاريخ است، و بر فرض هم که سفياني را از نسل ابوسفيان بدانيم، اشکالي به وجود نميآيد و آخرين مهره اين زنجيره، همان سفياني است که در آستانه ظهور قائم عليه السلام خروج ميکند.
خروج سيد حسني
از جمله نشانههاي ظهور «خروج سيد حسني» از طرف ديلم است. درباره شخصيت سيد حسني در روايات سخني نيامده، ولي رواياتي که سخن از خروج و کشته شدن او دارد تا حدودي به معرفي او پرداخته است.
علامه مجلسيرحمه الله گفته است: در حديث مفضل از حضرت صادقعليه السلام آمده است که فرمود: «حسني آن جوانمرد خوشرويي که از طرف ديلم خروج ميکند و با بيان فصيحي که دارد، فرياد بر ميآورد: اي آل احمد! اجابت کنيد. دردمند پريشان حال را و آنکه از پيرامون ضريح (شايد مراد کعبه باشد) ندا ميکند؛ پس گنجينههاي الهي در طالقان او را اجابت ميکنند. [آنها] گنج هايي از طلا و نقره نيستند؛ بلکه مرداني اند همانند قطعههاي آهن. بر اسبهاي چابک سوار گشته و حربههايي به دست ميگيرند. پيوسته ستمگران را ميکشند تا اينکه وارد کوفه ميشوند. در حالي که بيشتر جاهاي زمين از لوث وجود بيدينان پاک گشته، سيد حسني آنجا را محل اقامت خود قرار ميدهد.
آن گاه خبر ظهور مهديعليه السلام به سيد حسني و اصحابش ميرسد، اصحاب به او ميگويند: اي فرزند پيغمبر! اين کيست که در قلمرو ما فرود آمده؟ ميگويد: برويم ببينيم او کيست - در صورتي که به خدا قسم سيد حسني ميداند او مهديعليه السلام است و بدين جهت اين سخن را ميگويد که به يارانش آن حضرت را بشناساند - پس سيد حسني بيرون ميآيد تا اينکه به مهديعليه السلام ميرسد. آن گاه ميگويد: اگر تو مهدي آل محمدصلي الله عليه وآله هستي، پس عصاي جدّت پيامبر و انگشتر و جامه و زره آن حضرت کجا است؟ عمامه (سحاب) اسب، شتر، قاطر، الاغ و اسب اصيل رسول خدا و مصحف اميرمؤمنان کجا است؟
پس آن حضرت تمام اينها را به او نشان ميدهد. آن گاه عصاي پيامبر را ميگيرد و در سنگ سختي ميکارد، فوراً برگ ميدهد. منظورش از اين کار آن است که بزرگواري و فضيلت حضرت مهديعليه السلام را به اصحاب خود بنماياند تا با آن حضرت بيعت کنند.
پس سيد حسني عرضه ميدارد: اللّه اکبر اي فرزند پيغمبر! دستت را بده تا با شما بيعت کنيم. حضرت مهديعليه السلام دستش را دراز ميکند، سيد حسني و اصحابش بيعت ميکنند». [1] .
مرحوم کليني پايان کار سيد حسني را در ضمن روايتي از امام صادقعليه السلام اين گونه نقل کرده است: «فَيَبتَدِرُ الحَسَنِيُّ اِلَي الخُرُوجِ فَيَثِبُ عَلَيهِ اَهْلُ مَکَّةَ فَيَقْتُلُونَهُ وَيَبْعَثُونَ بِرَأسِهِ اِلَي الشَّامِيِّ فَيَظْهَرُ عِنْدَ ذَلِکَ صَاحِبُ هَذَا الاَمرِ...» [2] ؛ «... و آن گاه که [سيّد] حسني خروج خود را آغاز ميکند، اهل مکه بر او هجوم آورده، او را به قتل ميرسانند و سر او را بريده براي شامي ميفرستند و دراين هنگام صاحب الامر ظهور خواهد کرد...».
نعماني نيز مينويسد: «يعقوب سراج گويد: به امام صادقعليه السلام عرض کردم: فرج شيعيان شما کي خواهد بود؟ پس فرمود: آن گاه که فرزندان عباس به اختلاف پردازند و حکومت ايشان سست گردد. [راوي] حديث ياد شده را به عينه ذکر کرده تا رسيده است به ذکر آلات جنگي و زين و افزوده است: «تا اينکه بر فراز مکه فرود آيد، و شمشير را از نيامش بيرون ميکشد، و زره را ميپوشد و پرچم و برد را باز ميکند. عمامه را به سر ميگذارد و عصا را به دست ميگيرد و از خداوند درباره ظهورش اجازه ميخواهد.
پس يکي از خادمان آن حضرت از آن موضوع آگاه ميشود و نزد حسني آمده او را از خبر آگاه ميکند. حسني به خروج از آن حضرت پيشدستي ميکند؛ پس مردم مکه بر او شوريده و او را به قتل ميرسانند و سرش را به نزد شامي ميفرستند. پس در اين هنگام صاحب اين امر ظهور ميکند و مردم با او بيعت کرده از او پيروي ميکنند...». [3] .
برخي، از اين دو روايت استفاده کردهاند که «سيد حسني» همان نفس زکيّه است.
خروج خراساني
در برخي از روايات «خروج خراساني» به عنوان يکي از نشانههاي ظهور بيان شده است. اگر چه در اين روايات به روشني او معرفي نشده است؛ ولي برخي او را مردي از بنيتميم دانستهاند. [1] .
اغلب رواياتي که نام او را بردهاند، از خراساني همراه سفياني ياد کردهاند. امام صادقعليه السلام فرمود: «خُرُوجُ الثَّلاثَةِ الخُراساني وَالسُّفياني وَاليَماني فِي سَنَةٍ واحِدَةٍ فِي شَهْرٍ واحِدٍ في يَوْمٍ واحِدٍ وَلَيْسَ فيها رايَةٌ بِأَهْدَي مِنْ رايَةِاليَماني يَهدِي إِلَي الْحَقِّ» [2] ؛ «خروج خراساني، سفياني و يماني در يک سال و يک ماه و يک روز تحقق مييابد و در بين آنها پرچمي هدايتگرتر از يماني نيست که او به حق هدايت ميکند».
و در برخي روايات از خراساني و سفياني به دو اسب مسابقه تشبيه شدهاند که خراساني از مشرق و سفياني از مغرب به طرف کوفه در حرکتاند. [3] .
البته روايتي نيز از خروج او به عنوان يکي از نشانههاي حتمي قيام حضرت مهديعليه السلام ياد شده که به جاي خروج يماني ذکر شده است. [4] .
خروج شعيب بن صالح
يکي از نشانههاي ظهور، خروج مردي به نام شعيب بن صالح در سمرقند و يا نيشابور است. شيخ طوسيرحمه الله خروج او را به نقل از امام سجادعليه السلام اين گونه بيان کرده است: «خروج شعيب بن صالح پس از عوف سلمي و قبل از خروج سفياني است». [1] « ثُمَّ يَکُونُ خُرُوجُ شُعَيبَ بْنَ صالِحٍ مِنْ سَمَرْقَنْد ثُمَّ يَخْرُجُ السُّفياني...»
راوندي نيز از امام سجادعليه السلام نقل کرده است: «پس خروج شعيب صالح از سمرقند است». [2] شيخ صدوقرحمه الله خروج او را از نيشابور ذکر کرده است. [3] .
از برخي روايات ديگر استفاده ميشود: او پرچمدار حضرت مهديعليه السلام و به عنوان پيش قراول آن حضرت انجام وظيفه ميکند. [4] .
خروج شيصباني
مراد از «شيصباني» در روايات اهل بيتعليهم السلام، مردي از بني عباس و يا مردي دشمن اهل بيتعليهم السلام است؛ زيرا امامانعليهم السلام بني عباس را به بني شيصبان تعبير ميکردند و آن نام مردي بدکردار يا گمنامي [1] است و آن بزرگواران دشمن خود را به طور کنايه با اين کلمه نام بردهاند. «شيصبان» در لغت نامي از نامهاي ابليس است. پس از آنکه قدرت در دست زمينه سازان خراساني و طرفداران آنان قرار ميگيرد، شيصباني در عراق خروج ميکند.
از جابر جعفي نقل شده است: «از ابوجعفر امام باقرعليه السلام درباره سفياني سؤال کردم، حضرت فرمود: «وَاَنّي لَکُمْ بِالسُّفياني حَتَّي يَخْرُجَ قَبْلَهُ الشَّيْصباني يَخْرُجُ مِنْ اَرْضِ کُوفان يَنْبَعُ کَما يَنْبَعُ الماءُ فَيَقتُلُ وَفْدَکُم فَتَوَقَعُوا بَعدَ ذلکَ السُّفياني وَ خُروجَ القائِمِعليه السلام» [2] ؛ «سفياني خروج نميکند؛ مگر آنکه قبل از او شيصباني در سرزمين کوفان خروج کند. او همچون جوشيدن آب از زمين ميجوشد و فرستادگان شما را به قتل ميرساند. بعد از آن در انتظار خروج سفياني و ظهور قائمعليه السلام؛ باشيد».
خروج عوف سلمي
يکي از نشانههاي ظهور، خروج مردي به نام عوف سلمي از سمرقند است. وقتي به امام سجادعليه السلام گفته شد، ظهور حضرت مهديعليه السلام را توصيف و دلايل و نشانههاي آن را ذکر فرماييد، حضرت فرمود: «قبل از ظهور او، خروج مردي خواهد بود که به او عوف سلمي گفته ميشود. محل خروج او زمين جزيره و منزل او تکريت و مقتل او مسجد دمشق است».
«يَکُونُ قَبْلَ خُرُوجِهِ خُرُوجُ رَجُلٍ يُقالُ لَهُ عَوْفُ السَّلْمِيّ بِاَرْضِ الجَزيرَةِ وَيَکُونُ مَأْواهُ تَکْريتُ وَ قَتْلُهُ بِمَسْجِدِ دِمَشْقٍ...» [1] .
خروج يماني
يکي از نشانههاي حتمي ظهور حضرت مهديعليه السلام، خروج سرداري از اهل يمن است [1] که مردم را به حق و عدل دعوت ميکند. [2] اين نشانه در منابع اهل سنّت ذکر نشده؛ ولي در مصادر شيعه، روايات فراواني در اين باره وجود دارد؛ به گونهاي که برخي آنها را مستفيض دانستهاند. [3] .
امام باقرعليه السلام فرموده است: «... خروج سفياني و يماني و خراساني در يک سال و يک ماه و يک روز واقع خواهد شد؛ با نظام و ترتيبي همچون نظام يک رشته که به بند کشيده شده است. هر يک از پي ديگري [ميآيد] و جنگ قدرت و هيبت از هر سوي فراگير ميشود. واي بر کسي که با آنان دشمني و ستيز کند! در ميان پرچمها راهنماتر از پرچم يماني نباشد که آن پرچم هدايت است؛ زيرا دعوت به صاحب شما ميکند و هنگامي که يماني خروج کند، خريد و فروش سلاح براي مردم و هر مسلماني ممنوع است. چون يماني خروج کرد، به سوي او بشتاب که همانا پرچم او پرچم هدايت است. هيچ مسلماني را روا نباشد که با آن پرچم مقابله کند. پس هر کس چنين کند او از اهل آتش است؛ زيرا او به سوي حق و راه مستقيم فرا ميخواند». [4] .
خروج يماني، اجمالاً از نشانههاي حتمي ظهور است؛ هرچند جزئيات و چگونگي قيام وي روشن نيست. امام صادقعليه السلام همزماني خروج سفياني و يماني را اين گونه وصف فرموده است: «يماني و سفياني همچون دو اسب مسابقهاند». «اليَمانِيُ وَالسُّفيانِيُ کَفَرَسَي رِهانٍ» [5] .
صلوان یادت نره!!!!
نظرات شما عزیزان: